نویسنده: عباس كوثری

 
«حزب» جماعتی از مردم است و «حزب الرّجل» اصحاب و لشكریان شخص را گویند كه هم فكر و اندیشه اویند. هر قومی كه دل‌ها و اعمالشان همانند یكدیگر باشد، احزاب‌اند؛ اگرچه یكدیگر را ملاقات نكرده باشند، (1) با این قید كه گروه و جماعت مزبور دارای شدت عمل باشند. (2) همچنین به معنای ورد خاص و نصیب آمده است. (3) معنای اصلی آن تجمع و اجتماع است. (4)

كاربردهای احزاب در قرآن

1. قوم نوح، عاد، ثمود، فرعون، لوط و اصحاب ایكه

قرآن كریم از اقوام نوح، عاد، ثمود و... با كلمه «احزاب» یاد می‌كند و می‌فرماید: ‌«کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عَادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ *وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحَابُ الْأَیْکَةِ أُولئِکَ الْأَحْزَابُ‌». (5)

2. قوم نوح، عاد، ثمود و اقوام بعد از آنها تا زمان موسی (علیه السلام)

قرآن كریم می‌فرماید: «وَ قَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ‌ *مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ... » (6). مقصود از «الذی آمن» به قرینه آیه بیست و هشتم سوره و سیاق آیات، مؤمن آل فرعون است كه با یادكرد اقوام پیشین به قوم خویش هشدار داد.

3. اقوام بعد از نوح (علیه السلام) تا زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

قرآن كریم می‌فرماید: «... فَلاَ یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلاَدِ *کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ» (7). اطلاق عبارت «من بعدهم» بیانگر تمامی اقوامی است كه بعد از نوح (علیه السلام) تا زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده‌اند. زمخشری در كشاف و شیخ طبرسی در مجمع البیان نوشته‌اند مقصود از «الاحزاب من بعدهم» قوم عاد، ثمود، ‌فرعون و غیر آنهاست كه بر تكذیب انبیا متحد شدند. (8)

4. فرقه‌های كفر در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

خداوند می‌فرماید: «... مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ... » (9). طبری می‌نویسد: احزاب به تمام ملت‌ها و فرقه‌ها می‌گویند. (10) زمخشری می‌نویسد: احزابْ اهل مكه و هر كسی از مخالفان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است كه با آنان همدست شده است. (11) طبرسی می‌نویسد: احزابْ مشركان عرب و فرقه‌های مختلف كافران همانند یهود و نصاری است. (12) فخر رازی نیز بر همین اعتقاد است. (13)
در نتیجه آنچه دامغانی در النظائر و الوجوه فی القران ذكر كرده است كه احزاب در آیه بالا به معنای كفار بنی امیه و بنی مغیره و آل ابی طلحه است. (14) شاهد و دلیلی محكم ندارد و فقط مقاتل بن سلیمان معتقد است مقصود از احزاب، بنی امیه و بنی مغیره است. (15) همین اشكال نیز بر كتاب وجوه القرآن وارد است كه احزاب را به صورت خاص، كفار بنی امیه و بنی مغیره دانسته است. (16)
به همین معناست آیه «جُنْدٌ مَا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزَابِ‌»: این كافران مكه لشكری‌اند كه مغلوب خواهند شد و اینها بخشی از احزاب‌اند؛ همان احزابی كه علیه پیامبران پیشین تلاش می‌كردند. (17) همچنین در دو آیه بعد، پس از بیان تكذیب قوم نوح و عاد و فرعون و ثمود و قوم لوط و اصحاب ایكه می‌فرماید: «اولئك الاحزاب»: اینها همان احزاب‌اند. در نتیجه مقصود از احزاب كه مشركان مكه گروهی از آنان‌اند، تمامی كفار تكذیب كننده‌ی پیامبران‌اند. در مورد تركیب آیه گفته‌اند: «جند» مبتداست و «ما» زائده و «هُنالك» صفت جند و «مهزوم» خبر مبتداست. (18) برخی گفته‌اند كلمه ما در «جندما» برای تقلیل و تحقیر است؛ یعنی اینها گروهی اندك از احزاب مخالف پیامبران‌اند كه مغلوب خواهند شد. (19)

5. نسطوریه و یعقوبیه و اسرائیلیه از مسیحیت

قرآن كریم می‌فرماید: «ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ‌*مَا کَانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌* ... فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ‌» (20). مقصود از احزاب به قرینه عبارت «من بینهم»، گروه‌هایی‌اند كه بعد از عیسی (علیه السلام) از جمع مؤمنان واقعی جدا شدند. براساس نظر مفسران، آنان سه گروه‌اند: یعقوبیه كه به الوهیت مسیح معتقدند، نسطوریه كه عیسی (علیه السلام) را پسر خدا می‌دانند و اسرائیلیه كه به تثلیث اعتقاد دارند، یعنی خداوندی الله، عیسی و مریم. (21)
از كلمه «بینهم» استفاده می‌شود این احزاب قبلاً اتفاق داشته‌اند و بعدها اختلاف كرده‌اند. مسیحیان در زمان حیات حواریون با یكدیگر در توحید متحد بودند و بعد از آن به گروه‌های مختلف تقسیم شدند؛ در حالی كه یهودیان از اول با نصارا موافق نبودند. (22) ‌با توجه به استدلال بالا روشن می‌شود اینكه كشاف (23)‌ و مجمع البیان (24) احتمال داده‌اند مقصود از احزاب، یهود و نصاری است، برخلاف ظهور آیه و كلمه «من بینهم» است و از سویی دیگر این احتمال كه مقصود از الاحزاب، كفار تكذیب كننده و متحد علیه پیامبر (صلی الله علیه و‌آله) باشند، (25) با سیاق آیات كه مربوط به عیسی (علیه السلام) است، مناسبت ندارد. همین‌گونه است آیه دیگر كه می‌فرماید: «وَ لَمَّا جَاءَ عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ... * إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ‌* فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ... » (26).

6. مشركان و یهودیان شركت كننده در جنگ احزاب

قرآن كریم درباره‌ی غزوه احزاب می‌فرماید: ‌«یَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزَابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ یَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِکُمْ... * ... رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ... *وَ لَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ... » (27) مقصود از احزاب یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر و مشركان قریش و غطفان و قبایل همراه آنان در جنگ احزاب است، چنان كه مفسران ذیل آیه «إِذْ جَاءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ ... » (28) ذكر كرده‌اند، مقصود از لشكریانی كه در جنگ احزاب از بالای وادی از جانب مشرق آمده‌اند، بنی قریظه و بنی نضیر و غطفان است و مقصود از لشكریانی كه از پایین و مغرب وادی آمده‌اند، قریش و همراه آنان بوده است. (29) برخی مقصود از «من فوقكم» را فقط بنوغطفان و مقصود از «من اسفل منكم» را قریش دانسته‌اند؛ ولی شركت یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر را نیز در جنگ ذكر كرده‌اند. (30)
علاوه بر اینكه كلمه احزاب در سیاق آیات مربوط به غزوه احزاب قرار گرفته و ناظر به جبهه دشمنان پیامبر است كه به شهادت تاریخ متشكل از تمامی قبایل و فرقه‌های كفر اعم از مشركان و یهودیان بوده است، چنان كه تعبیر احزاب به صورت جمع نیز گواه بر آن است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن منظور؛ لسان العرب، ج3، ص 148.
2. حسین راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص221.
3. احمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ج1و2، ص133.
4. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج2، ص55.
5. ص: 12-13.
6. غافر: 30-31.
7. همان، 4-5.
8. محمود زمخشری، الكشاف، ج4، ص150.
9. هود: 17.
10. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان، ج7، ص21.
11. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص 385.
12. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج5و6، ص227.
13. محمد فخر رازی؛ التفسیر الكبیر، ج17، ص162.
14. حسین دامغانی؛ الوجوه و النظائر، ص86.
15. محمود آلوسی؛ روح المعانی؛ ج7، ص43.
16. حُبیش بن ابراهیم تفلیسی؛ وجوه قرآن، ص8.
17. ص: 11
18. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج7و8، ص729.
19. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج17، ‌ص185.
20. مریم: 34-35، 37.
21. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان، ج8، ص343. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج5و6، ص794. نیز رك: محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص17. محمود آلوسی؛ روح المعانی، ج9، ص135.
22. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج16، ص106.
23. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج3، ص17.
24. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج5و6، ص794.
25. محمد قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ج11، ص73.
26. زخرف: 63-65.
27. احزاب: 20-22.
28. همان، 10.
29. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج7و8، ص532. محمود آلوسی؛ روح المعانی، ج12، ص237.
30. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص526.

منبع مقاله :
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول